مشاور شهردار کرج در امور ایثار گران:جوانان انقلابی کرج؛ پیشگامان عرصه ایثار و شهادت

پایگاه خبری البرزما- شهادتش را به چشم دیدم ، آرپیجی را شلیک کرد و بلافاصله گلوله دوشکای دشمن به سرش خورد، داد و فریاد فایده ای نداشت کاری هم از دستم ساخته نبود، جنگ داشت تن به تن می شد و مجبور بودیم عقب نشینی کنیم.این جملات بخشی از خاطرات آقای برزو کلانتری، مشاور شهردار

کد خبر : 7529
تاریخ انتشار : دوشنبه 2 بهمن 1396 - 9:41
مشاور شهردار کرج در امور ایثار گران:جوانان انقلابی کرج؛ پیشگامان عرصه ایثار و شهادت

پایگاه خبری البرزما- شهادتش را به چشم دیدم ، آرپیجی را شلیک کرد و بلافاصله گلوله دوشکای دشمن به سرش خورد، داد و فریاد فایده ای نداشت کاری هم از دستم ساخته نبود، جنگ داشت تن به تن می شد و مجبور بودیم عقب نشینی کنیم.این جملات بخشی از خاطرات آقای برزو کلانتری، مشاور شهردار و مدیر کل امور ایثارگران شهرداری کرج از دوست و همرزم خود، شهید رضا ابوالحسنی است. شهید بیست و پنج ساله ای که به گفته وی، به اندازه فردی 60 ساله تجربه، اعتبار و حرمت کسب کرده بود.
رضا ابوالحسنی در سال 1339 در بیلقان کرج متولد شد. او یکی از جوانان انقلابی کرج بود که نقش فعالی در راهپیمایی و پخش اعلامیه های امام در کوران انقلاب داشت. وی جزو اولین نفراتی بود که با تشکیل سپاه، به عضویت این نهاد مقدس درآمد و پس از پنج سال مجاهدت در راه دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و حضور در جبهه های جنگ، در 21 بهمن 1364 و همزمان با ششمین سالگرد پیروزی انقلاب به درجه شهادت نائل آمد و پیکر پاک او در آبهای اروند ماندگار شد. از این شهید عزیز سه فرزند به نامهای مهدی، مریم و مهدیه به یادگار مانده است. آقای کلانتری که از همان کودکی دوست و همسایه خانواده ابوالحسنی بود، خاطرات زیادی از رشادتهای این شهید بزرگوار به یاد دارد. وی در ابتدا ضمن اشاره به جو سیاسی و اجتماعی حاکم بر شهر کرج در دوره پیش از انقلاب، به نقش نوجوانان در شکل گیری انقلاب اسلامی پرداخته و معنویت موجود میان خانواده ها را عامل ایجاد روحیه ایثار در آن زمان دانست. علی رغم فراهم بودن زمینه های گناه، جوانان با تشکیل جلسات قرآنی سعی در حفظ ارزشهای دینی داشتند. در این جلسات علاوه بر فعالیتهای دینی به بحث و گفتگو وقایع انقلاب و سختی های آن می پرداختیم و نسبت به اوضاع سیاسی آن دوران انتقاد داشتیم.
آقای کلانتری سپس به وقایع بعد از پیروزی انقلاب و شکل گیری بسیج و سپاه پرداخته و گفت: سال 59 همراه رضا به سپاه آمدیم. هر دو کم سن و سال و از جوان ترین پاسدارهای کرج بودیم. من در سپاه کرج بودم و رضا در پادگان باهنر مربی آموزش سلاح شد. با شروع جنگ تحمیلی هر دو به جبهه اعزام شدیم.
وی با بیان خاطره عملیات ام الرصاص و شهادت دوست صمیمی اش، رضا ابوالحسنی، در حالی که بغض گلویش را گرفته بود این طور ادامه داد « شب عملیات یک عده از بچه ها به آب زدند و دیگر برنگشتند اروند آنها را با خود به خلیج فارس برد. پلاک بعضی از آنها را در شکم کوسه ها پیدا شد و بعضی دیگر مثل رضا، هیچگاه برنگشتند. جزر و مد وحشتناکی بود. عملیات ما ایذایی و عملیات اصلی والفجر 8 و فتح فاو بود. از همه طرف آتش روی سرمان می ریخت. سرم را چرخاندم و رضا را دیدم که گلوله آرپیجی شلیک می کرد. صدایش کردم ولی نشنید. گلوله را زد و چند ثانیه بعد تیر دوشکای دشمن مستقیم به سرش خورد. بهترین دوستم جلوی چشمانم شهید شد. خواستم بروم و پیکر او را برگردانم که مانعم شدند. شرایطش نبود و برای دسترسی به پیکر او باید از آب رد می شدیم. رضا در همان نیزارها ماند و ما عقب نشینی کردیم. آن شب خیلی از بچه ها شهید شدند
آقای کلانتری در پایان از نقش مهم ادبیات دفاع مقدس در انتقال فرهنگ ایثار و شهادت یاد کرده و به بیان برخی از برنامه های شهرداری کرج در این زمینه پرداخت. وی اذعان نمود جمع آوری، تدوین و انتشار مجموعه خاطرات شهدای شهرداری کرج یکی از این اقدامات مهم در جهت گرامیداشت یاد و خاطره شهدا است .

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.